عقد چهلم در التماس از مطالعه کنندگان که به نظر شفقت و نيکويي نگرند و از طريقه بدخويي و بدگويي در گذرند

اي ز گلزار سخن يافته بوي
وز تماشاي چمن تافته روي
بلبل دلشده مشتاق چمن
نکته خوان گشته ز اوراق سمن
بخرد اوراق سمن طي کرده
رو در اوراق سخن آورده
هر ورق کز سخن آنجاست رقم
نسخه صحت رنج است و الم
ديده بر دفتر جمعيت نه
الم تفرقه را صحت ده
باش با دفتر اشعار جليس
انه خير جليس و انيس
دفتر شعر بود روضه روح
فاتح غنچه گلهاي فتوح
هر ورق را که ز وي گرداني
گل ديگر شکفد گر داني
خواهي آن رونق باغ تو شود
نکهتش عطر دماغ تو شود
خاطر از شوب غرض خالي کن
همت از صدق طلب عالي کن
از درون زنگ تعصب بزداي
بر خرد راه تأمل بگشاي
مگذر قطره زنان همچو قلم
همچو پرگار بجا دار قدم
زن به گرد آوردي معني راي
گرد هر نقطه و هر نکته برآي
حق معني به طلب از هر حرف
نيک در رو به تنگ معني ژرف
غوطه ناخورده به دريا غواص
نکند کف صدف گوهر خاص
اگر افتد ز معانيش پسند
يکي از ده به همان شو خرسند
بحر هر چند که کان گهر است
صدف او ز گهر بيشتر است
اصل معنيست منه تاواني
در عبارت چو فتد نقصاني
پسته هر چند که سر بسته نکوست
به که مغز در بر وي پوست
عيب اگر هست کرم ورز و بپوش
ور نه بيهوده چو حاسد مخروش
عيب پوشيست ز احباب مهم
حبک الشي ء يعمي و يصم
عيبجويي هنر خود کردي
عيب ناديده يکي صد کردي
گاه بر راست کشي خط گزاف
گاه بر وزن زني طعن زحاف
گاه بر قافيه کان معلول است
گاه بر لفظ که نامقبول است
گاه نابرده سوي معني پي
خرده گيري ز تعصب بر وي
چون تو از نظم معاني دوري
زين قبل هر چه کني معذوري
هرگز از دل نچکاندي خوني
بهر موزوني ناموزوني
مرغ تو قافيه آهنگ نشد
خاطرت قافيه سان تنگ نشد
پس زانو ننشستي يک شب
ديده از خواب نبستي يک شب
تا کشي گوهري از مخزن غيب
سر فکرت نکشيدي در جيب
تا دهد معني باريکت روي
نشدي ز آتش دل حلقه چو موي
رنج اين کار نداني هرگز
فهم آن هم نتواني هرگز
به که از کجرويت خم نزنيم
ور دو صد طعنه زني دم نزنيم