مناجات در انتقال از شکر و سپاسداري به خوف و ترسگاري

اي کشيده به جهان خوان کرم
حاضر خوان تو الوان نعم
نعم و شکر نعم هر دو ز توست
نشود جز به تو اين کار درست
شکرگويان تو را جرم زبان
يک نواله ست ازان خوان به دهان
چون نواله ز نوا نيست جدا
زان نواله ست جهاني به نوا
گر چه جامي بود از هيچ کسان
زان نواله به نواييش رسان
گر به آتش نکني غور رسي
به کسي کي رسد از هيچ کسي
به جمال نعمش بينا کن
به سپاس نعمش گويا کن
روز و شب با نعمش همدم دار
به سپاس نعمش خرم دار
ور کشد پا ز ره شکر ز طوف
زخم بر دل زنش از خنجر خوف