نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
هفت اورنگ جامي
/
دفتردوم از سلسلة الذهب
دفتردوم از سلسلة الذهب
آغاز دفتر ثاني مثنوي ملقب به سلسلة الذهب المتوسل بها الي اعز مقصد و اجل مطلب
اشارت به آنکه محبت هر چند از جانبين است اما اصل در آن محبت حضرت حق است سبحانه مر بنده را چنانکه
اشارت به ملائکه مهيمين که لايزال در شهود جمال حضرت حق مستهلکند و مستغرق
سلطان العارفين قدس الله تعالي سره در باديه کله اي ديد بر وي نوشته خسرالدنيا و الآخرة از زمين برداشت و بوسه داد و فرمود که اين سر صوفيي است که دو جهان را براي خداي درباخته است
اشارت به قصه امتحان ملائکه مر ابراهيم خليل را صلوات الرحمن عليه و در باختن آنچه داشت از مواشي و نعم و اموال در محبت حق سبحانه و تعالي
اذن کردن حق سبحانه و تعالي ملائکه را در امتحان کردن ابراهيم صلوات الرحمن علي نبينا و عليه
اشارت به تقسيم محبت به ذاتي و صفاتي و افعالي و آثاري
حکايت
حکايت ذوالنون و ابو يزيد قدس الله تعالي سرهما
حکايت شاه شجاع کرماني قدس الله تعالي سره
رجوع به تمامي قصه
خواب کردن حبشي و باز بردن دايه وي را به خانه
سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وي از آن سؤال
جواب گفتن پدر پسر را
پرسيدن پسر از سبب نقصان عشق عارف که عاشقق معني بود به واسطه نقصان حسن صورت
اشارت به حال جماعتي که شراب عشق از جام صورت خورده اند و پي اصلا به جمال معني نبرده اند
اشارت به حال جماعتي که پي به کمال معني برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دايما در کشاکش اند از صورتي خلاص ناشده به ديگري گرفتار شوند اعاذناالله و جميع المسلمين عن ذلک
شيخ شمس الدين تبريزي شيخ اوحدالدين کرماني را قدس الله سرهما ديد که در هنگامه هاي دمشق مي گرديد از وي پرسيد که در چه کاري گفت آفتاب را در طشت آب مي بينم گفت اگر بر قفا دمل نداري چرا بر آسمانش نمي بيني
اشارت به جماعتي که اگر چه به مشاهده جمال صورت گرفتار شدند در آن نماندند بلکه آن سبب ترقي ايشان شد به مشاهده جمال معني
اشارت به جماعتي که در مظاهر صوري و معنوي مشهود ايشان جز جمال مطلق حضرت حق جل ذکره نيست
حاصل جواب عارف از سؤال پسر
سؤال ديگر از جانب پسر و جواب عارف
حکايت بر سبيل تمثيل
اشارت به آنکه تعلق خاطر طالبان راه حق که به آثار کونيه و تأمل در آن و توسل به آن در معرفت ذات و صفات حق سبحانه از اين قبيل است
در بيان آنکه روش عارف به خلاف ارباب فکر و نظر از مؤثر است به اثر
حکايت بر سبيل تمثيل
قصه حکيمي که به واسطه مشاهده خرق عادت از اولياء علم وي به جهل برآمد
رجوع به تمامي تمثيل
اشارت به اصحاب مکاشفه که تجلي صفات است
اشارت به ارباب مشاهده که تجلي ذات است
اشارت به قربات اربع که مراتب ولايت است يعني قرب نوافل و قرب فرايض و مقام جمع الجمع که مرتبه قاب قوسين است و مقام جمع احديت که مرتبه اؤ ادني است و خاصه پيغمبر ماست صلي الله عليه و سلم و کمل ورثه وي
حکايت بر سبيل تمثيل
اشارت به تقسيم حيرت محمود و مذموم
حکايت آن زن که در ديار مصر سي سال در مقام حيرت بر يک جاي بماند
در بيان آنکه روي عاشق اول به سوي خويش است و بعد از آن به سوي معشوق و در آخر کار به سوي عشق
قصه آن مخنث که از روزن در منظري افتاد و از آنجا در خانه سفلي و از آنجا در سردابه اي و از آنجا در چاهي چون در سردابه افتاد بانگ کرد که اي خداوندان سراي، سراي شما زمين ندارد
اشارت به معني آنچه رسول صلي الله و عليه و سلم فرموده است که الدنيا ملعونة و ملعون ما فيها الا ذکر الله سبحانه
حکايت پير همداني که از پسر پرسيد که هرگز ريش گاو بوده اي و سؤال پسر که ريش گاو کيست و جواب دادن پدر که آن کس که بامداد از خانه بدر آيد گويد امروز گنجي يابم، پسر گفت اي پدر تا من بوده ام ريش گاو بوده ام
در بيان آنکه چون عاشق ظلمت وايه هاي نفس بداند روي از خود بگرداند و در معشوق آورد
قصه آن گلخني که در مشاهده جمال شاهزاده آتش در ژنده اش گرفت و از ژنده به تنش رسيد و وي از همه بي خبر بود
در بيان آنکه چون عشق به مرتبه کمال رسد روي عاشق را از معشوق نيز بگرداند و در خود کند
حکايت مجنون
مناجات
قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکيه قدس الله تعالي سره که عشق مفرط از دل وي سر زده بود و معشوق معين و معلوم ني
قصه خواب ديدن علي بن موفق معروف کرخي و بشر حافي و احمد بن حنبل را قدس الله تعالي ارواحهم
قصه مشاهده کردن شيخ علي رودباري قدس سره مردن آن مرقع پوش شوريده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال
قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وي بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
قصه عاشق شدن کنيزک خليفه بغداد بر غلام وي و از استيلاي عشق وي خود را در دجله انداختن
قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وي نام دزدي بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسيد
قصه عيينه و ريا
حيران شدن معتمر در آنکه آن زاري کننده که بود و پشيمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت
رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و يافتن عيينه
باز نمودن عيينه صورت حال خود را پيش معتمر
غزل گفتن عيينه در حسب حال خود
عزيمت کردن معتمر و عيينه به جانب مسجد احزاب در طلب ريا
برخاستن معتمر به چاره سازي عيينه و وي را به مجلس انصار بردن و همراه ايشان از براي خواستگاري ريا پيش پدر وي رفتن
مشورت کردن پدر ريا با ريا در خواستگاري کردن وي از براي عيينه
قبول کردن معتمر آنچه پدر ريا خواست و عقد بستن ايشان به يکديگر
فرستادن پدر ريا را بعد از چهل روز همراه عيينه به مدينه و پيش گرفتن حراميان و هلاک شدن بر دست ايشان
رسيد معتمر بعد از چندگاه به سر قبر ايشان و بر آنجا درختي ديدن پر خطهاي زرد و سرخ
قصه تحفه مغنيه
خريدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسيدن مر او را
رسيدن شيخ بزرگوار سري سقطي قدس الله تعالي سره به سر وقت تحفه و آگاهي يافتن از حالي وي
به هم رسيدن شيخ سري قدس سره و تاجر و خريداري کردن شيخ سري تحفه را از وي
قصه ملاقات ذوالنون مصري قدس الله تعالي سره در حرم مکه با آن کنيزک و مقالات ايشان با يکديگر
قصه آن جوان معشوق و پير عاشق
مناجات شيخ ابوعلي دقاق قدس سره بر بالاي منبر
به بام برآمدن وي قدس سره هر آخر روز و با آفتاب خطاب کردن
ديدن بعضي اصحاب بعد از وفات وي را قدس سره به خواب
در ذکر موت و اهوال آن
اشارة الي قوله عليه السلام من اراد ان ينظر الي ميت يمشي علي وجه الارض فلينظر الي ابن ابي قحافه
حکايت بر سبيل تمثيل
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم مثل المؤمن مثل النحلة لا تأکل الا طبيبا و لا تضع الا طبيبا
مشکل شدن مصاحبت زاغ و کبوتر بر آن حکيم و حل گشتن آن
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم من تشبه بقوم فهو منهم
خلاص شدن مسخره فرعونيان از غرقه شدن به واسطه آنکه خود را به صورت موسي عليه السلام برآوردي و مسخرگي کردي
اعتذار کردن از اقتصار اين دفتر از سلسلة الذهب بر همين مقدار
درباره نوسخن