بود ازين گونه مرده بوبکر
رسته از کيد زرق و حيله و مکر
زان چو ديدش نبي که مي پيمود
ره درين تيره خاکدان فرمود
هر که خواهد ز خلق کهنه و نو
نگرد مرده روان گو رو
آهوي مشک نافه را بنگر
پسر بو قحافه را بنگر
او چنين مرده و گروه شقاق
مي زنندش ز جهل طعن نفاق
کان صدق و نفاق يعني چه
غرق وصل و فراق يعني چه
بود آيينه تمام صفا
عکس بينندگان در او پيدا
هر که سويش ز نيک و بد مي ديد
اندر او عکس روي خود مي ديد
طعنه بر وي ز جان پر کينه
طعن زشتان بود بر آيينه
زشت ننهد ز بد سرشتي خويش
جز بر آيينه عيب زشتي خويش