آن يکي از حجاب پيچاپيچ
غير صورت دگر نبيند هيچ
ببرد حسن صورت از راهش
نشود دل ز معني آگاهش
اهل عالم همه درين کارند
به حجاب صور گرفتارند
ليک باشد ز اختلاف صور
روي هر يک به قبله گاه دگر
پيش ايشان ز فرط جهل و عمي
نيست ممتاز صورت از معني
نشناسند قشر را ز لباب
قشر خواريست دأبشان چو دواب
چشمشان از صور چو ماند دور
دل و جانشان شود ز غم رنجور