عشق هر چند بين بين آمد
ميل و جذبي ز جانبين آمد
ليک عشق حق است اصل در آن
پرتو آن فتاده بر دگران
تا بر اهل طلب خداي مجيد
متجلي نشد به اسم مريد
به ارادت نشد کسي موصوف
به محبت نشد کسي معروف
ذات حق با همه صفات به هم
جز وجوب وجود و نعت قدم
در حقيقت باسرها ساريست
در مجاري جسم و جان جاريست
ليک پرده ز روي خود نگشاد
هيچ جا جز به قدر استعداد
آن يکي مستعد دانايي
وان دگر قابل توانايي
علم و دانش ازان يکي زد سر
فعل و قدرت نمود ازان ديگر
شد يکي مظهر ارادت و خواست
شيوه عاشقي ازو برخاست
تافت بر وي جمال عز قدم
در ره عاشقي نهاد قدم