شماره ٤٢٨: امشب که بسر شراب داري
امشب که بسر شراب داري
بشکن دل ما که تاب داري
تقصير نکرد در هلاکم
با غمره چرا عتاب داري
آشوب قيامتش غباري است
اين فتنه که در رکاب داري
در دعوي فتنه گاه مستي
صد عربده با شراب داري
گر لذت ناوک تو اينست
در خون ملک ثواب داري
داري بدلم نگاه گرمي
گويا هوس کباب داري
عرفي دل خود بباد دادي
گر غم طلبد جواب داري