اي ديده خون ببار بسويش تظر مکن
زنهار شرمسارم از اين بيشتر مکن
اي ناله هم بتو خوشم وهم بجور يار
از من عنان متاب و در وهم اثر مکن
نازک دلي مباد که رحم آيدت بمن
زودم بکش نگاه برين چشم تر مکن
هنگام لطف او مکن اي مدعا مدد
بر داغ سينه مرهم او نيشتر مکن
ناگه بميرم امشب و يارم شود ملول
اي همنشين بساز و فغان بيشتر مکن
اي چشم گريه دوست که شرمنده توام
تا هست گريه ميل بکار دگر مکن
عرفي پيام شوق تو بيهوشي آورد
زين گفتگو دگر به نسيم سحر مکن