شهيد او که بود آب ورنگ ياقوتش
نهند خضر ومسيحا بدوش تابوتش
خوشا سعادت مرعي که مي کشد در دام
کرشمه تو ز اوج هواي لاهوتش
ضعيف تر شود ار نعمتش زياده دهند
وظيفه خوار محبت که غم بود قوتش
شهيد زلف ورخ او چو طرف جوي بهشت
برون دمد گل وسنبل ز دور تابوتش
فغان ز خانه عرفي که کمترين ظفرش
شکست خامه ماني وکلک ياقوتش