مجنون که عيشش از غم ليلي شود لذيذ
حرمان بکام او چو تمني شود لذيذ
خشمت بلذت است ولي کي رسد بصلح
کي اضطراب همچو تسلي شود لذيذ
اين تلخ گريه را شکر آميز کن بخند
تا گريه ام چو خنده ليلي شود لذيذ
چون سر کنم حديث تو با ذوق اهل حال
کاري کنم که لفظ چو معني شود لذيذ
بي تربيت شمايل حسنت کمال يافت
بي آفتاب ميوه طوبي شود لذيذ
عرفي چه خوش بود که چو بوسي کنم سؤال
مانند بوسه بر لبش آري شود لذيذ