آنانکه وصف حسن تو تقرير ميکنند
خواب نديده را همه تعبير ميکنند
از صدق اهل بتکده هم اعتماد رفت
از بس که اهل صومعه تزوير ميکنند
مردان کار راه نشين عباد شد
بازيچه دوستان همه تزوير ميکنند
اي بيغمان حذر که نديمان بزم عشق
طفلان خام را بنفس پير ميکنند
هر چند آشناي رموزند زيرکان
نازک مگو حديث که تکفير ميکنند
چون اهل راز نکته سرايند گوش دار
ز بيق بگوش ريز چو تفسير ميکنند
منکر مشو چو نقش نه بيني که اهل رمز
لوح وقلم گذاشته تحرير ميکنند
انديشه دريغ مدار از دل خراب
کين خانه را بوسوسه تعمير ميکنند
اين آه وناله عرفي از آتش سرشته اند
مگشاي لب مباد که تأثير ميکنند