در ره سوداي او فرزانه در خون ميرود
آشنا بر برگ گل بيگانه در خون ميرود
ساغر آلودگان غلطد چو مستان در شراب
ميکشان عشق را پيمانه در خون ميرود
بسکه خون آلود خيزد دود از شمع دلم
در هواي محفلم پروانه در خون ميرود
از برون لب ندانم چون شود ليک آگهم
کز ته دل تا لبم افسانه در خون ميرود
گريه در خواب وجگر پرنيش ومژگان در سماع
ناله مستور ونفس مستانه در خون ميرود
از نگاه مست عرفي ديده مالا مال بود
گريه زد موجي وآتشخانه در خون ميرود