عرض کرديم بزاهد که ريا نفروشد
کفر اندوده باسلام وبما نفروشد
گو بنه بر سر دل منت وبسيار بنه
آنکه بيماري دلرا بشفا نفروشد
عاشق آنست که گر جان دهد از ناکامي
گرمي سينه وتأثير دعا نفروشد
حسن آن جلوه فروشست که اين مايه ناز
ذوق يک شيوه بصد شرم وحيا نفروشد
گر فروشنده بهاي مه کنعان داند
بمتاع دو جهانش بخدا نفروشد
مرد سوداي محبت بود آنکس عرفي
که دهد عيش ابد مفت وبلا نفروشد