هر چه بگزيدم ازان کيش برهمن به بود
هر که ديدم بدر ميکده از من به بود
ناله بلبلم آشفته بگلزار کشيد
ورنه از طرف چمن گوشه گلخن به بود
بزم داود بهشتم در يعقوب زدم
کز نواي شکرين تلخي شيون به بود
دوش در مجلس احباب نشستم همه گوش
هر چه بشنيدم ازان طعنه دشمن به بود
عمر در عجب وريا رفت ندانستم حيف
که مرا تيرگي از پاکي دامن به بود
گذر عشق روا بود بآتشکده هم
اين قدر بود که دروادي ايمن به بود
عرفي انصاف دهم آنچه تو کردي همه عمر
گر همه طاعت حق بود نگردن به بود