عصمت از لعل لبت گرد هوس ميگردد
قند مفروش که سيمرغ مگس ميگردد
ناله اي ميکشم از درد تو گاهي ليکن
تا بلب ميرسد از ضعف نفس ميگردد
در بهاران همه کس همدم مرغ چمن است
دل من هم نفس مرغ قفس ميگردد
بنده عشقم وآيين ديارش کانجا
در بدر شعله بدنباله خس ميگردد
از قبولست نه از حيله که عرفي همه شب
ميکشد باده وهمراه عسس ميگردد