تشنه ام رطل گران خواهم گزيد
آتشم آتش نشان خواهم گزيد
آنچه بگزينم نگيرند ار ز من
انتعاش ابلهان خواهم گزيد
جنت ار عرض متاع خود دهد
آنچه نستانم از آن خواهم گزيد
گر بخون خوردن دهندم اختيار
خون گنج شايگان خواهم گزيد
نفس اگر يوسف شود در نيکوي
گرگ يوسف را بران خواهم گزيد
در وجود آزار دل بگزيده ام
در عدم آرام جان خواهم گزيد
گفته بودم چون بدنيا در شوم
برتر از ملک کيان خواهم گزيد
اين ندانستم که از بخت زبون
آنچه عرفي خواهد آن خواهم گزيد