منصور وانا الحق زدن از دار ودگر هيچ
ماييم ولبالب شدن از يار ودگر هيچ
گر راه بمرهمکده عشق بيابي
الماس بنه بر دل افگار ودگر هيچ
برلوح مزارم بنويسيد پس از مرگ
کاي واي ز محرومي ديدار ودگر هيچ
از کعبه گر اين بار برونم بگذارند
ناقوس بدست آرم وزنار ودگر هيچ
عرفي بغلط شهره ژرفست ببينيد
صد گل زده بر گوشه دستارود گر هيچ