از تو کس زمزمه مهر و وفا نشيندست
بلکه گوش تو هم اين زمزمه ها نشنيدست
جذبه شوق نسيم تو رساند بمشام
ورنه کس بوي تو از باد صبا نشنيدست
باورم نيست که همسايه حسنست وهنوز
صيت دل بردن او بوي وفا نشنيدست
غم حسن آتش دل سوختگان است فغان
که طرب آمده آوازه ما شنيدست
غيرتم بين که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنيدست
بدگمان گر شده باشيم مشورنجه که کس
مهربان شوخ ستمکاره نمانشنيدست
برو از صومعه ودير مغان چون عرفي
که دران روضه کسي بوي ريا نشنيدست