غمگساري در لباس دشمني محبوبيست
خشم وناز آرايش ايوان بزم خوبيست
گر بسنجي در دمن ظاهر شود کين اضطراب
هم ترازوي متاع طاقت ايوبيست
سدره در آب وگلم پژمرده ميگردد ولي
در نهادم شعله نشو ونماي طوبيست
از هوس آزادم اما آنچه دل را ميگزد
اشتياق يوسفي وگريه يعقوبيست
شرح درد ما نباشد گفتني عرفي خموش
زحمت قاصد مده کين داستان مکتوبيست