گر ، مي نخورده اي زمنت انفعال چيست
اي خوش زشرم ريخته اين رنگ و حال چيست
کي لازمست باده کشيدن ز جام زر
مقصود اگر ميست قصور سفال چيست
حيرت نگر که مست سجودست چشم من
آگه نيم که شرم چه وانفعال چيست
مرديم عرفي از غم آن طفل خردسال
معلوم ما نشد که بر آن نهال چيست