اي دل حديث صبر شنيدن زبهر چيست
زهرست درپياله چشيدن زبهر چيست
اي نيش غم که مرهم آسايش مني
در زخم سينه نرم خليدن زبهر چيست
اي زهر فتنه کز تو مرا تشنگي فزود
زان نيش غمزه دير چکيدن زبهر چيست
کشت وفا عزيرتراست اي نسيم وصل
چندين بشوره زار وزيدن زبهر چيست
در حيرتم که بلهوسان چون ز زهر عشق
جامي نمي کشند ، چشيدن زبهر چيست
اين دشت را سموم نسيم است وشعله آه
اين سبزه را اميد دميدن زبهر چيست
تو حسن لايزالي ومن عشق بي زوال
ما هر دو آتشيم دميدن زبهر چيست
عرفي خمار عشق ، عذابيست بس اليم
جامي بکش عذاب کشيدن زبهر چيست