عهد حسنش روزگار دستبرد آتش است
صاف آتش حسن او، خورشيد درد آتشست
جان ومال عالمي ازآتش حسنش بسوخت
در قمار خانه سوزي روز برد آتشست
تشنگان عشق را بي دل برد آب حيات
اين متاع آماده بهر دستبر آتشست
عرفي اندر عشق اگر ناقص بود، افسرده نيست
صيد عشق ارخام باشد نيم خورد آتشست