دوش بختم دامني در چنگ داشت
وز گل رويي نگاهم رنگ داشت
بس که مي شد التماس دل قبول
از تمناي شهادت ننگ داشت
درخيالم شکر بود وشکوه بود
نغمه ام يارب کدام آهنک داشت
عشق کي باجان ما دشمن نبود
شعله باخاشاک دايم جنگ داشت
نقش بند حسن عرفي راز بود
گر دل فرهاد ونقش سنگ داشت