تاج زر گربودش فتنه ازبهر خودست
فتنه اينست که درزير کلاه نمد است
معني تجربه بشناس وره تجربه گير
تا بداني که ترا ظلم وعدالت مدداست
درميان خزف وگوهرم انديشه بجاست
من زدي هرچه نکويافتم امروز بداست
گر شود جامه بدل شخص مبدل نشود
هر کجا ياصنم آمد بزبان يا صمد است
حسد تهمت آزادي سروم بگداخت
اين مراديست که برتهمت آن هم حسد است
رقم هندسه عرفي منه اشعار مرا
هرچه زين باغ برويد گل روي سبد است