برميان فتنه شوخي طرف داماني شکست
ترکتاز غمزه هرسو فوج ايماني شکست
ملک حسن از شيوه خالي گشت تاگشتم خراب
کافرستاني بهم زد تا مسلماني شکست
شکر طالع ميکنم باآنکه ازپايم فکند
زانکه هرخاري بپايم درگلستاني شکست
قابل درد محبت کس نيامد دردجو
رنگ و روي خويش راهر کس بدستاني شکست
گرسليمانست وگرموري که درمعني يکيست
هرکه دست ازآبروشست اولب ناني شکست
شيد صوفي طالبان کعبه راگمراه کرد
نامسلماني درآمد فوج ايماني شکست
هرکه باآن نامسلمان يک زمان همراه شد
باخداي خويش درهر گام پيماني شکست
تا دل عرفي شکست آشوب درعالم فتاد
اين نه موري بود پنداري سليماني شکست