شماره ٧١: منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو

منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو
باشدم خرقه اي آنهم به خرابات گرو
زاهد آن راز که جويد ز کتاب و سنت
گو به ميخانه در آي و ز ني و چنگ شنو
راز کونين به ميخانه شود زان روشن
که فتاده است به جام از رخ ساقي پرتو
چه کند کوه کن دلشده با غيرت عشق
گر نه بر فرق زند تيشه ز رشک خسرو
هر طرف غول نوا خوان جرس جنباني است
در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو
منزل آنجاست درين باديه کز پا افتي
در ره عشق همين است غرض از تک و دو
بستگي ها به ره عشق و گشايش ها هست
بسته شد هاتف اگر کار تو دلتنگ مشو