شماره ٤٤: تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود
آخر از حسرت بالاي تو اي سرو روان
تا کيم خون دل از ديده روان خواهد بود
گفتم آن روز که ديدم رخ او کاين کودک
آفت دين و دل پير و جوان خواهد بود
رمضان ميکده را بست خدا داند و بس
تا ز ياران که به عيد رمضان خواهد بود
پا مکش از سر خاکم که پس از مردن هم
به رهت چشم اميدم نگران خواهد بود
هاتف اين گونه که دارد هوس مغبچگان
بعد ازين معتکف دير مغان خواهد بود