شماره ٤٢: امروز ما را گر کشي بي جرم از ما بگذرد

امروز ما را گر کشي بي جرم از ما بگذرد
اما به پيش دادگر مشکل که فردا بگذرد
زينگونه غافل نگذري از حال زار ما اگر
گاهي که بر ما بگذري داني چه بر ما بگذرد
ناصح ز روي او مکن منعم که نتواند کسي
آن روي زيبا بيند و زان روي زيبا بگذرد
از بس چو تنها بيندم از شرم گردد مضطرب
مي ميرم از شرمندگي بر من چو تنها بگذرد
در راه عشق آن صنم هر کس که بگذارد قدم
بايد که چون هاتف نخست از دين و دنيا بگذرد