شماره ١٦: چون شيشه دل نه از ستم آسمان پر است

چون شيشه دل نه از ستم آسمان پر است
ميناي ما تهي است دل ما از آن پر است
اي عندليب باغ محبت گل وفا
کم جو ز گلبني که بر آن آشيان پر است
خالي است گر خم فلک از باده نشاط
غم نيست چون ز مي خم پير مغان پر است
سرو تو را به تربيت من چه احتياج
نخل رطب فشان تو را باغبان پر است
جاني نماند ليک اگر جان طلب کني
بهر تن ضعيف من اين نيم جان پر است
هاتف به من ز جور رقيب و جفاي يار
کم کن سخن که گوشم ازين داستان پر است