اي به راه طلبت سعي کسي
خالي از ترک هوس ها هوسي
آه ازين هيچ کسي ها که ز ماست
بهر اين بوالهوسي ها که ز ماست
جان درين هيچ کسي چند کنيم
در هر بوالهوسي چند زنيم
نيست در هيچ هوس بوي بهي
دل ما را ز هوس ساز تهي
بلکه آن را به هوا ساز بدل
به هوايي که بود عشق ازل
نه هوايي که بود ميل به مال
يا به نيل شرف جاه و جلال
عمر جامي که متاعيست شگرف
در هواها و هوس ها شده صرف
گر ازان عاريه چيزي مانده ست
يا ازان گنج پشيزي مانده ست
قوتش ده که هواي تو کند
صرف آن بهر رضاي تو کند
از رضايت چو ببايد نظري
برساند به کسان زان اثري