اي ز عدل تو سماوات به پاي
نور عدلت ز زمين ظلم زداي
عدل شاهان که به هر خير و شريست
از جهانداري عدلت اثريست
نام تو عدل بود کار تو عدل
آشکارا شده آثار تو عدل
ظلم هايي که به عالم پيداست
همه عدل است ولي ظلم نماست
همه از توست بلي کي شايد
کز تو کاري که نه عدل است آيد
نسبت ظلم به تو نيست ادب
ظلمت ماش دهد ظلم لقب
جام عدلي به سر جامي ريز
کش ز مستي نکند ظلم انگيز
معتدل ساز ازان جام او را
به ز آغاز کن انجام او را
از همه ظلم رهايي بخشش
دولت عدل نمايي بخشش
تا به هر سفله که ظلم اندوزد
رستن از ظلمت ظلم آموزد