اي وجود همه پيش تو عدم
چرخ را پشت تواضع ز تو خم
با همه رفعت خود عرش برين
بر درت روي مذلت به زمين
هر که خود را به رهت خوار افکند
کنگر عزت خود ساخت بلند
همه را عزت و خواري از توست
مکنت کارگزاري از توست
ما به خونخواري خواريت خوشيم
از کسان منت عزت نکشيم
عزتي کان نه ز تو خواري ماست
خواريي کز تو سبکباري ماست
جامي از عزت و خواري رسته
کمر شکرگزاري بسته
کز تواضع چو سر افراختيش
سايه بر کبر نينداختيش
نيستش چون به سر از کبر کلاه
دارش از خاصيت کبر نگاه
به کف خشم عنان مسپارش
روي در حلم و مدارا دارش