اي به زندان غمت شاد همه
بند تو بنده و آزاد همه
روي در قبله احسان توييم
بندي و بنده فرمان توييم
سر ما افسر طاعت ز تو يافت
دل ما عز قناعت ز تو يافت
حرص ما بر تو ز حد بيرون است
هر چه گوييم ازان افزون است
زان گرفتار صنايع نشويم
کز تو جز هم به تو قانع نشويم
جامي از حرص و قناعت رسته
در رهت محمل طاعت بسته
بارش از راه به منزل برسان
رختش از موج به ساحل برسان
شعله در خرمن پندارش زن
سکه بر صفحه دينارش زن
زآتش عشق شراريش بده
بر در قرب قراريش بده
پشت کبرش که نديده ست شکست
به لگدکوب تواضع کن پست