اي ز غيرت رقم غير زداي
زين صقيل آينه غير نماي
جلوه گر در همه اغيار تويي
وز همه گشته نمودار تويي
در همه کون و مکان غير تو کو
تا کسي بر تو برد غيرت ازو
گرد گشتيم درين خانه بسي
نيست غير تو درين خانه کسي
هر کسي جسته به غيري پيوند
کرده دل را به غم غير تو بند
جامي از غير تو بر دوخته چشم
وز خيال رخت افروخته چشم
چشمش از طلعت خود روشن ساز
بر دلش کن در آن گلشن باز
رو بگردان ز در دورانش
هجرت آموز ز مهجورانش
سوز او ساز فزون روز به روز
ز آتش غيرت غيريت سوز
وادي بعد بر او کوته کن
به سراپرده قربش ره کن