اي دل اهل ارادت به تو شاد
به تو نازم که مريدي و مراد
مرد تلوين تو را تمکين نيست
شوق مسکين تو را تسکين نيست
خواهش از جانب ما نيست درست
هر چه هست از طرف توست نخست
تا به ناخواست دهي کاهش ما
هيچ سودي ندهد خواهش ما
ور به ما خواهش تو راست شود
مو به مو بر تن ما خواست شود
دولت نيک سرانجامي را
گرم کن ز آتش خود جامي را
در دلش از تف آن شعله فروز
هر چه غير تو بود جمله بسوز
بو که بي درد سر خامي چند
پا ز سر کرده رود گامي چند
ره به سر منزل مقصود برد
پي به بيغوله نابود برد
ور زند آتش هستي تابي
ريزد از توبه بر آتش آبي