سبحان الله اين چه گوهرهاست که در نيسان احسان از رشحات سحاب فضل در صدف صدق گرد آمده و به دستياري غواص فکرت از قعر بحر حکمت به ساحل نطق افتاده ناطقه هر يک را به مثقب تأمل سفته و به الماس تعمق به غور آن فرو رفته آنگاه به رشته مناسبت و علاقه ملايمت با يکديگر سمت التيام و صورت انتظام داده الحق سبحه اي آمده است که اگر مسبحان مجامع قدس دست به دستش گردانند رواست و اگر مقدسان مجالس انس به انگشتش فراهم نمايند به آن سزاست، استغفرالله چه مي گويم صدف پاره اي چند بي مقدار است بر هم ريخته و خزف ريزه اي چند بي اعتبار با يکديگر آميخته لعب کودکان را لايق و طبع ديوانگان را موافق نه بالغ نظران را با آن کاري و نه کامل خردان را از آن اعتباري، چون مقالات مستان همه بيهوده و چون خيالات تنگدستان به غرض آلوده و با اين همه اميد مي دارم که پردگيان نشيمن معني را پيرايه جمال گردد و جلوه نمايان انجمن دعوي را سرمايه کمال.