بود پيري به خطه خوارزم
همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم
در پي گام ها چه صبح و چه شام
به شريعت روي همي زد گام
چار زن داشت ليک چون به نکاح
زن فزون از چهار نيست مباح
هر کجا دختر مسلماني
پس ستر عفاف پنهاني
در کمند هوايش افتادي
چند زن پيش او فرستادي
تا کشيدنديش به خاک و به خون
وآوريدنديش ز پرده برون
به حرمگاه مير بردندي
به حرمدار وي سپردندي
مير چون آمدي به گاه نشاط
گستريدي به بزمگاه بساط
دخترک را به پيش خود خواندي
کفرها بر زبان او راندي
تا چو کافر شدي ازان سخنان
بنده اش ساختي اسير کنان
کرديش بي نکاح شرمنده
که نباشد نکاح بر بنده
چيست اين کارهاي بد فرجام
حيله هاي ائمه ايام
کردگارا به حق صاحب شرع
که بلند است ازو مناصب شرع
که رهان شرع را ز حيله گران
پرده آن گروه را بدران