شد به پيش رسول بيوه زني
از نهال قبول ميوه کني
وصف او کرد با رسول کسي
زد ز اعمال خير او نفسي
که همه روز روزه مي دارد
همه شب جز نماز نگذارد
ليکن از جود دست او بسته ست
رگ جانش به بخل پيوسته ست
گفت ختم رسل که دامن و جيب
کاشش آلوده بودي از همه عيب
وز بخيلي نبوديش بسته
دست از بذل مال پيوسته
هر کجا بخل فخر پي سپر است
هر کجا جود عيبها هنر است