گر تو گويي که شيخ دين ز چه رو
لفظ ايشان وظيفه ساخت نه او
گويمت زانکه لفظ او مطلق
هست اشارت سوي هويت حق
پيش چشم شهود ديده وران
محو باشد هويت دگران
در عبارت چو او و هو رانند
غرض از او و هو همو دانند
نيست مشهود جز هويت او
لا هو في الوجود الاهو
وان هويت که واحد است و احد
برتر از وهم کثرت است و عدد
ليک چون در عدد شود ساري
رو نمايد تعددي طاري
به تک و پو چو مرد وحدت جوي
از تعدد نهد به وحدت روي
سر وحدت بر او شود غالب
وصف کثرت ازو شود غايب
چون شود دور کثرتش ز نظر
لفظ ايشان به آن بود در خور