ترک آزار کردن خواجه
دفتر کفر راست ديباچه
منکر آمد به پيش او معروف
شد به منکر عنان او مصروف
تنفس محنت گريز راحت جوي
داردش در ره اباحت روي
شد يکي پيش او حرام و حلال
مي نينديشد از نکال و وبال
مي شود مرتکب مناهي را
مي فتد در عقب ملاهي را
گاه لافش ز مذهب تجريد
که گزافش ز مشرب توحيد
اينست لاف و گزاف آن غاوي
ليک او را چو نيک واکاوي
مذهبش جمع فضه و ذهب است
مشربش شرب باده عنب است
نه ز احوال سابقش عبرت
نه ز احوال لاحقش خبرت
از علامات عقل و دين عاري
مذهبش حصر در کم آزاري
ورد او از مباحيان کهن
کس ميازار و هر چه خواهي کن
نسبت خود کند به درويشان
دم زند از ارادت ايشان
هر که درويش ازو بود بيزار
کي ز درويش آيد اين کردار
نيست درويشي اين که زندقه است
نيست جمعيت اين که تفرقه است
اصطلاحات عارفان از بر
کرده و مي کند بيان فر فر
دلش از سر کار واقف نه
معرفت بي شمار و عارف نه
همچو جوز تهي نمايد نغز
ليک چون بشکني نيابي مغز
کرده وهم و خيال بيباکان
مندرج در عبادت پاکان
لفظ ها پاک و معنيش گرگين
نافه چين لفافه سرگين
نافه نگشاده مشک افشاند
ور گشايي جهان بگنداند