خلق عالم همه درين کارند
رو به وهم و خيال خود دارند
همه اندر خداپرستي فاش
ليکن آزر صفت خداي تراش
هر کسي بر اميد بهبودي
بسته با خود خيال معبودي
روي تعظيم خود در او کرده
مهر او در درونه پرورده
به عبادت اگر چه مشغول است
عابد آن اله مجعول است
روز حشر که بر عموم بشر
حق تجلي کند به جمله صور
آن تجلي ز حضرت احدش
نبود جز به وفق معتقدش
جز در آن صورت ار شود ظاهر
گردد آن را ز جاهلي منکر
چون تجلي که در معاد بود
همه بر طبق اعتقاد بود
مکن او را به اعتقادي خاص
شو ز قيد هر اعتقاد خلاص
نيست حصري خداي را و حدي
که مقيد شود به معتقدي
تخته خامه عقايد باش
در همه صورتش مشاهد باش
شو هيولاي جمله معتقدات
بو که يابي ز قيد و حصر نجات