گر تو گويي چو بنده مامور
هست در اختيار خود مجبور
اختيارش به جبر شد راجع
وان بود امر و نهي را مانع
کس نگويد به سنگ کز لب بام
چون بيفتي مکن به خاک مقام
يا ز پستي هواي بالا کن
از بن کوه بر سرش جا کن
کس نگويد به آب کز تگ چاه
مطلب بي رسن به بالا راه
يا چو دلو از رسن شود پاره
به تگ چه رود دگر باره
گويمت نکته اي به وجه صواب
که شود زين سؤال صعب جواب
حق چو تعيين جمله اعيان کرد
صفت هر يکي دگرسان کرد
ساخت احوالشان به هم مربوط
شد يکي شرط و ديگري مشروط
خوردن نان نهاد شرط شبع
خوف و اميد شرط زهد و ورع
بهر آن کرد امر و نهي عباد
تا شود ظاهر انقياد و عناد
زايد از انقياد حب و رضا
وز خلاف و عناد سؤ قضا
زيد را گرنه نهي بودي و امر
در اداي زکات و خوردن خمر
کي شدي پيش غايب و حاضر
انقياد و عناد او ظاهر
زان چشيدي عوايد درجات
زين کشيدي شدايد درکات
زان پديد آمدي صفات جمال
زين هويدا شدي نعوت جلال
ور نه در دست زيد نبود کار
نيست در فعل و ترک آن مختار
اختياري چنانک هر چه خدا
خواست کارد ز فعل و ترک بجا
او تواند خلاف آن کردن
غير آن را به ظاهر آوردن
بود پيش از وجود ما شيطان
در ميان فرشتگان پنهان
بود از جنس جن و لعنت او
مستجن بود در جبلت او
تا نشد امر اسجدوا صادر
نشد آن سر مستجن ظاهر
بس بود امر و نهي شرط ظهور
فعل ها را ز بنده مامور
ني پي آنکه بنده را در دست
اختيار تمام و کامل هست