هم به هر قبه اي تو را روييست
هم به هر جانبيت پهلوييست
پهلوي راست سوي گلشن غيب
پهلوي چپ درين نشيمن ريب
در ميان دو پهلويت پيوست
نفس دشمن نهاد کرده نشست
از چپ و راست جنس وهب و عمل
هر چه آيد بري ز نقص و خلل
يا براندازش به حرص و هوا
يا بپالايدش به عجب و ريا
هر که باشد جز او چه جن و چه انس
چه ز جنس بشر چه ديگر جنس
يا گريزان شود به لاحولي
يا موافق به فعلي و قولي
ليک اين نفس شوم بدکاره
که هم آغوش توست همواره
نه به تدبير ازان توان رستن
نه به تزوير ازان توان جستن
در نگيرد بدو نه مهر و نه کين
سر اعدا عدوک اينست اين