تمثيل

جغد مسکين نشسته پهلوي باز
چون از آنجا دهندشان پرواز
باز سازد ز قصر شه خانه
جغد پرد به کنج ويرانه
ميل هر کس به سوي مسکن اوست
روي هر مرغ در نشيمن اوست
جوان به وقتي که مصحلت بينند
صوفيان از سماع بنشينند
خادم مطبخ آورد به ميان
بهر اطعام قوم سفره و خوان
سفره اي از حرام مالامال
همه چيزي در او به غير حلال
نانش از گندمي که شحنه شهر
از فقيران ده گرفته به قهر
گوشت زان گوسفند صحرايي
که ربوده ست ترک يغمايي
خود به حرمت از آنچه کردم فاش
صد ره افزون دگر حوايج آش
وجه حلوا و خرج پالوده
داده تردامنان آلوده
ميوه از بوستان بيوه زنان
کند زانجا به غصب ميوه کنان
شيخ و ياران او به شهوت و آز
چون به سفره کنند دست دراز
زند آنسان شره بر ايشان راه
که فرامش کنند بسم الله
آن يکي را گرفته تلواسه
که خورد بيشتر ز همکاسه
لقمه را از شتاب کم خايد
کار دندان به معده فرمايد
وان دگر يک نهفته مي نگرد
لقمه و چمچمه اش همي شمرد
گر کند در حساب چمچه غلط
گويد او را هزار گونه سقط
کانچه کردي خلاف سنت بود
توبه کن از خلاف سنت زود
کند اظهار بخل و ضنت را
ليک سازد بهانه سنت را
مي نهد آن دگر ز نفس دغل
لقمه لقمه در آستين و بغل
که تبرک ز خوان درويشان
مي برم بهر خانه و خويشان
هست اين لقمه مايه برکات
هر که اين لقمه خورد يافت نجات
باشد اين مقتضاي طبع خسيس
ليک بر حاضران کند تلبيس
چون شکم ز آش و نان بينبارند
سفره را از ميانه بردارند
شيخ بهر فتوح زمره خاص
فاتحه خواند آنگهي اخلاص
ليکن آن فاتحه ز کبر و ريا
نرود از بروتشان بالا
باد انفاسشان ز نفس تباه
چون نيابد به سوي بالا راه
گند لعنت شود فرود آيد
سبلت و ريششان بيالايد
چون که بنمود اذا طعمتم رو
کار بندند امر فانتشروا
همه با معده هاي آگنده
همه با خاطر پراگنده
شکم همچو طبل پيش نهند
روي در خوابگاه خويش نهند
نه ز انوار ذکرشان شرري
نه ز حال سماعشان اثري
حاصل ذکر درد گردن و سر
اثر رقص ضعف پشت و کمر
اکلشان هم نتيجه تازه
ندهد غير خواب و خميازه
صحبت پاکشان ز صدق و وفاق
مايه صد هزار کذب و نفاق
روز ديگر ازين قياس بگير
نيست حاجت که من کنم تقرير
روز و شب کار اين و پيشه چنين
آه اگر بگذرد هميشه چنين
نجنا رب من تدلسنا
و قنا من شرور انفسنا
ثم من سيئات اعمال
انتشت من هنات احوال