هر که را دل به عدل شد مايل
طمع از مال خلق گو بگسل
طمع و عدل آتش و آبند
هر دو يکجا قرار کي يابند
چون بکوبد طمع در مسکن
عدل بيرون گريزد از روزن
از طمع چون بود گدا را ننگ
کي سزد شاه را به آن آهنگ
حيف باشد ز شاه فرخ فر
ظلم جويي پي زر و زيور
زيور شاه وصف شاهي بس
گو مده دل به زر و زيور کس