اي به شاهي بلند آوازه
کردي آيين خسروي تازه
دل تو نقد عدل راست محک
نيست چون دال و لام ازو منفک
شد چو با عين عاطفت دل تو
متصل عدل گشت حاصل تو
حق ز شاهان به غير عدل نخواست
آسمان و زمين به عدل بپاست
سلطنت خيمه ايست بس موزون
کش بود راستي و عدل ستون
گر نباشد ستون خيمه به جاي
چون بود خيمه بي ستون بر پاي
شاه باشد شبان و خلق همه
رمه و گرگ آن رمه ظلمه
بهر آنست هاي و هوي شبان
تا بيابد رمه ز گرگ امان
چون شبان سازگار گرگ بود
رمه را آفتي بزرگ بود
لطف با گرگ کار بيخرد است
مرحمت بر رمه به جاي خود است
گرت افتد به مرحمت ميلي
رمه باشد به آن ز گرگ اولي