اي دل و ديده خاک نعلينت
رشته جان شراک نعلينت
شد اديم رخم به خون جگري
تا چو نعلين زير پا سپري
بيدلي کرد در وفاي تو سود
که چو نعلين رخ به پاي تو سود
خاک نعلينت ار نه دسترس است
گردي از نعل مرکب تو بس است
در رهت خاکم از سر فاقه
گه فرس ران بر آن و گه ناقه
روي مجنون بر آن زمين اولي
که بود پاي ناقه ليلي
اي خوش آن سرزمين که منزل توست
يا بر آنجا گذار محمل توست
هر کجا بگذري چو باد بهار
ندمد جز شميم مشک تتار
ارض بطحا که زير پاي تو بود
خاک نعلين عرش ساي تو بود
ريگش آيد به چشم اهل نظر
خوشتر از خرد کرده لعل و گهر
مي زند سنگريزه رودش
طعنه بر بحر و در منضودش
خاک يثرت که با گلت آميخت
آبروي زمين روضه بريخت
هر گياهي کز آن زمين خيزد
نافه در جيب ياسمين ريزد
خس و خاري که رويد از دمنش
ننگ آيد ز سوري و سمنش
ساحت روضه ات که کعبه نماست
حرم عصمت و حريم صفاست
کي بود با دل ز غم رسته
جامي احرام آن حرم بسته
برده با چهره غبار آلود
سوي آن روضه شريف سجود
کي بود ز آب چشم و خون جگر
شسته رخساره ها ز گرد سفر
پيش آن بارگاه نوراني
سوده بر خاک راه پيشاني
کي بود کي ميان منبر و قبر
کرده صد چاک جيب خرقه صبر
گرد آن منزل بهشت نشان
رفته در ديده سرشک فشان
کي بود کز براي روزبهي
خاطر پر اميد و دست تهي
رو در آن قبله گاه حشمت و ناز
پيش سينه نهاده دست نياز
دمبدم در معنيي سفته
خالي از لاف و دعويي گفته
يا نبي الله السلام عليک
انما الفوز و الفلاح لديک
به سلام آمدم جوابم بده
مرهمي بر دل خرابم نه
بس بود جاه و احترام مرا
يک عليک از تو صد سلام مرا
خواهم از شوق دستبوس تو مرد
دست بيرون کن از يماني برد
مهر روي تو هوش برد از من
بنما روي خود ز برد يمن
چون تويي ديده ور به باغ بلاغ
همچو نرگس ز سرمه ما زاغ
سويم افکن ز مرحمت نظري
باز کن بر رخم ز لطف دري
مهر بگشا ز حقه ياقوت
روح را کام بخش و دل را قوت
زاري من شنو تکلم کن
گريه من نگر تبسم کن
تلخ شد کام من ز بخت نژند
ساز شيرين ز لعل شکر خند
لب بجنبان پي شفاعت من
منگر در گناه و طاعت من
گر نرفتم طريق سنت تو
هستم از عاصيان امت تو
مانده ام زير بار عصيان پست
افتم از پاي اگر نگيري دست
رحم کن بر من و فقيري من
دست ده بهر دستگيري من
خود به دست تو کي رسد دستم
اينقدر بس که در رهت پستم
پست بودن به راه تو خوشتر
کز بلندي به عرش سودن سر
عرش چون خاک شد به راه تو پست
تا رسيدش به پايبوس تو دست
فيض جانها ز جان پاک تو باد
عرش و مادون عرش خاک تو باد