اي جوان ترک وش مير کدامين لشکري
اي خوشا آن کشوري کانجا تو صاحب کشوري
اي سوار فرد از لشکر جدا افتاده اي
يا از آن ترکان يغما پيشه غارتگري
آتشت در آب پنهانست و زهرت در شکر
آشکارا گر چه با من همچو شير و شکري
خواه شکر ريز و خواهي زهر در جامم که تو
گر چه زهرم مي چشاني از شکر شيرين تري
وحشي آن صيد افکنت گر افکند در خون منال
نيستي لايق به فتراکش که صيد لاغري