شماره ٣٩١: کردم از سجده راه تو جبين آرايي

کردم از سجده راه تو جبين آرايي
سر اقبال من و پيشه گردن سايي
باز چون آمده از سجده سرش سوده به چرخ
هر که بر خاک درت کرده جبين فرسايي
آن قدر آرزوي سجده رويت که مراست
در همه روي زمينش نبود گنجايي
ديرتر دولت پابوس تو دريافته ام
ز آنکه مي کرده ام از ديده زمين پيمايي
شکرلله که رسيدم به تماشا گه وصل
کردم از خاک درت تقويت بينايي
بردر خويش بگو حرمت چشمم دارند
که به جاروب کشي آمده و سقايي
خواهم از لطف تو باشد نگهي خاصه من
نگهي ني چو نگاه دگران هر جايي
طول منشور بقاي ابدي را چکنم
خم ابروي تواش گر نکند طغرايي
وحشيم طوطيم اندر پس آيينه بخت
دايم از شکر عطاي تو به شکرخايي