خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهاني
رسالت دل و جان سوي هم ز راه نهاني
کرشمه تو ز بس باشدش براي اجابت
دعاي زير لب اندر ميان آه نهاني
تو خوش نشسته به تمکين و حسن از تو نهفته
به جلوه بهر فريبم به جلوه گاه نهاني
چه روزگار خوش است آن براي رفع مظنه
عتاب ظاهر و سد لطف و عذر خواه نهاني
به غارت دل ما تاخت غمزه واي اسيري
کش از کمين بدرآيند آن سپاه نهاني
به جرم ديدن پنهان بکش به فتوي نازم
که کشتني نشود کس سگ گناه نهاني
ز خون وحشي اگر منکري نگاه به من کن
که بگذارنم از آن چشم سد گواه نهاني